اكنون بايد ديد كه سرچشمه اين خطر كجاست، و چگونه بايد طبع سركش و آزادى خواه بشر را رام ساخت و در نتيجه از مخالفت قانون جلوگيرى كرد؟
سرچشمه اين خطر كه بزرگترين سبب براى رخنه كردن فساد در پيكر اجتماع مىباشد و حتى مقررات هم نمىتواند از آن جلوگيرى كند اينست كه روشهاى اجتماعى معمولى كه قوانين را به وجود مىآورد چشم به مرحله مادى افراد دوخته اعتنايى به معنويات و غريزههاى درونى ايشان ندارند؛ و تنها هدفشان هماهنگى و حفظ نظم و توازن ميان اعمال مردم است تا طورى انجام گيرد كه منتهى به اختلاف و كشمكش نگردد.
آنچه قانون اجتماعى مىخواهد آنستكه به موادش عمل شده و اعمال اجتماع را كنترل نمايد ديگر كارى به صفات درونى و احساسات باطنى ايشان كه محرك اين اعمال و دشمن داخلى ممقررات است ندارد.
با اين كه هرگاه توجهى به طبع آزادى خواه بشر و صدها غريزه ديگر (مانند خود خواهى و شهوت پرستى كه علت اصلى مفاسد است) نشود هرج و مرج و بى نظمى در اجتماع به وجود آمده روز به روز دامنه اختلافات وسيعتر خواهد شد. چون كليه قوانين هميشه با حمله و هجوم ياغيان نيرومند و شبيخون دزدان زبردستى كه از همين غرائز سرچشمه مىگيرند تهديد مىشوند و هيچ قانونى نمىتواند جلوى مفاسد را گرفته و از اختلافات جلوگيرى نمايد.
ادامه مطلب